نیازی به آوردن خورشید در زندگی نیست. خورشید همه جا میتابد. فقط کافی است خودت را در معرض او قرار دهی تا از منافعش بهرمند شوی.
خورشید رحمت خداوند هم، پیشاپیش همه جا هست. اصلا جایی نیست که رحمت او نباشد. وسعت رحمته کل شیء (رحمت او همه چیز را فراگرفته)، سبقت رحمته غضبه (رحمت او بر غضبش پیشی گرفته) و…
تنها و تنها کافی است که یک قدم به سوی او برداری.
نه، اشتباه است، تنها و تنها کافی است که رو به سوی او کنی.
باز هم نه، فقط و فقط کافی است از رحمت او نگریزی و به سوی ظلمات فرار نکنی!
همین!
اگر در معرض رحمت او قرار گرفتی، برکات و الطاف او دیگر حساب و کتاب ندارد.
آن یک قدم میدانی چیست؟
دعا!
دعا یعنی رو به سوی او آوردن، دعا یعنی خود را در معرض پرتو رحمت قرار دادن، دعا یعنی…
همین یکی کافی است.
منتظر استجابت نشستن دیگر معنا ندارد، اصلا اجابت معنا ندارد. سیل امواج نور رحمت او، کار خودش را میکند.
حالا اگر استجابتی هم به میان آید امتیازی است اضافه بر این رحمت واسعه.
مشکل در برداشتن همان یک قدم است.
این تکبر ماست که جلوی برداشتن این یک قدم را میگیرد.
در واقع معنای تکبر ما این است که حاضر نیستیم او را عبادت کنیم حاضر نیستیم او را بپذیریم.
وَ قالَ رَبُّكُمُ ادْعُوني أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرينَ (غافر60)
و پروردگارتان فرمود: «مرا بخوانيد تا شما را اجابت كنم. در حقيقت، كسانى كه از پرستش من كبر مىورزند به زودى خوار در دوزخ درمىآيند.»
این تکبر لعنتی ریشه این است که حاضر نیستیم دعا کنیم و خود را در معرض رحمت او آوریم.
زهی بدبختی و خسارت!
با دعا، خورشید را به زندگیمان بیاوریم.
با دعا، خودمان را در معرض پرتوش قرار دهیم.
با دعا، از رحمت و لطفش بهرمند گردیم.
بیاییم روی دل را به سوی او کنیم.
همین.
باقیش با او.